بهاربهار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

حس مادرانه

حس قشنگ مادری

18ماهگی عزیزدلم...

عزیزکم، عروسکم، عسلکم، باهربار که تورا درآغوش میگیرم و بوسه بارانت می‌کنم خدارا میلیون‌ها بار شکر می‌کنم که دختر خوشگل و سالم و مهربانی به من داده و واقعاً ازین نعمت بزرگ حیرانم...💕💕💕 عزیزدلم امروز تو ۱۸ماه کامل شدی و این یعنی ۱سال و ۶ماهه که زندگی مارو دگرگون کردی و منو لبریز از عشق مادری کردی و با تو مادر بودن را تجربه کردم... فقط مادرهای خوب می‌دانند که چه حس قشنگیه 💓مادر بودن💓 و همینطور چه حس قشنگیه مادرِ تو💕 بودن... بهــــارمـ ، زندگیـــمـ ، روزها و شبها باتو بودن آرامش بخش قلبمه ...🌅🌃 و چه زیباست حرف زدن‌های شیرینت که مرا تا اوج آسمان می‌برد وقتی به من میگی مامان یا با زبون شیرینت از من درخواستی داری ... و...
29 مرداد 1395

17ماهگی کوچولوی مـــن....... قوربونش بشم

🌸🌻🍀🌹🌿🌼🌻بھــــــار عزیـــــزمـ ، ماشالله دیگہ خانمے شده واسہ خودت قربونت بشم. ماشالله خیلے شیطون شدی و همش شیطونی میکنی(خداروشکر کہ خدا بهمون تورو داده و همه این شیطونیات نشانه سلامت روحی و جسمیته و با همه سختیهاش ب جون میخرم قربونت بشم شیرین عسلم.) از مبلا میری بالا و من همش نگرانم بیفتی. تلوزیونو هی  تکون میدی و تا من میام میدوی و میخندی و دوباره تکرار میکنی. کلا هرکاری کہ میگم انجام نده میری انجام میدی!!!!!!!!😤😤😤😬😬😬. ماشالله شیرین زبونم هرچی کہ میگم بگو رو خیلے بامزه میگی و من کیف میکنم. تقریبا همه کلمه ها رو میگی البته ب زبون خودت! هواپیما رو وقتی میبینی خوشحال میشی حتی تو خونه هم وقتی صداش میاد میگی ماما مَمامِیما.....! (آخی ناز...
29 تير 1395

تولـــد مـــامـــان🎂🎂

🎆🎆🎆🎈🎊🎊🎊🎈🎉🎉🎉🎈🎇🎇🎇🎈🎁🎁🎁🎈🎂🎂🎂 عزیـــــزترینم امروز روز تولد منه. امسال سومین سال تولدمه که تورو دارم و از خدا ممنونم بخاطر هدیه قشنگی کہ به من داده. سال اول تو رو باردار بودم و دوساله که تو پیشمی... دختر کوچولوی شیطون شیرین من خوشحالم کہ درسن ۲۴سالگیم کہ اوج جوونیمه مادر شدن رو با تو تجربه کردم... خوشحالم کہ کنارمنی و باتو زندگی خیلے قشنگ تره......  دخترم دوسِت دارم....  بابایی هم امروز تولدم رو تبریک گفت. همین. 😉  امروز کمی دلم گرفته. شاید همه دوستام و خانوادم بهم تبریک گفتن اما تنها بودم... راستی خاله فائزه برام یک کتاب شعر کادو آورد...   مہم ترین چیزی کہ من دارم تویی و با تو همه چیز خوبه. قربونت بشم. 🐈پیشی من...&...
14 تير 1395

جوجه مامان🐤🐣

دخترم تازگیا اسم منو یاد گرفته صدا بزنہ میگه: اِنان !!! عزیـــــزمـ انقدر شیرین میگی کہ کیف میکنم. وقتی زیاد شلوغ میکنی یا کار بدی میکنی و من یہ کوچولو سرت دادمیزنم کہ این کارو نکن یا بشین یا گریه نکن و... تو سریع ساکت میشی و هیچی نمیگی و یہ کم بغض میکنی و بعد ۲۰ثانیه میای پیشم و با بغض میگی اِنان اِنان!(آخ قربونش بشم) منم کہ دل نازک زود بغلت میکنم و نازت میکنمـ و توهم سواستفاده میکنی و دوباره گریه میکنی!!!! و منم با یہ چیزی سرتو گرم میکنم کہ یادت بره. البته بیشتر موقع ها بہ من میگی مامانی... منم میگم جــــان خلاصه اصلاً طاقت ناراحتیتو ندارم اصلاً... حالا حالا ها هم دعوات نمیکنم. مگر اینکہ دیگہ خیلے خیــــــلے شلوغ کنی... همیشه سعی میکنم کہ ...
7 تير 1395

دندون درآوردن و تبِ 🍃بھــــــار🍃

قشنگِ مامان الان ۲روز و ۳شبه کہ تب کردی و خیلے بیحالی و زیاد غذا نمیخوری روز اول کہ تقریباً هیچی نخوردی. روز اول و مخصوصاً شب اول خیلی تب داشتی و من شب تا صبح نتونستم بخوابم و همش مواظبت بودم و پاشویت کردم تا تبت یہ کم اومد پایین. تمام شب کنارت بودم. همش از خواب بیدار میشدی و گریه میکردی و شیر میخوردی. بعد اون شب دیگه شیر هم خوب نمیخوری یعنی فکر میکنم نمیتونی بخوری چون لثه ت درد میکنه فکر کنم نمیتونی بمکی و فقط سینه رو تو دهنت نگه میداری و ول نمیکنی فقط نمیمکی. خیلے دلم میسوزه برات. خیلے ناراحتم و غصه میخورم تو این ۲روز لاغر شدی. از یہ طرف هم چند جای صورتتو پشه نیش زده (بس کہ گوشتت شیرینه) و ی طرف صورتت و زیر ی چشمت باد کرده . همچنین روی یہ...
3 تير 1395

۱۶ماهگی دخترم😘

بہــــــارک من 💖خوشگلکم، شیطونکم، امروز ۱۶ماهگیت تموم شد. ماشالله روز ب روز بزرگتر و شیرین تر میشی و خیلے کلمہ ها رو میتونی بگی و با من حرف میزنی 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 ✅هرچیزی ک دوست داری رو ناز میکنی البته خیلے وقته این کارو میکنی... میگی. نــــــازَ ✅عاشق نــــی نــــی🚼 هستی. هر نی نی ک میبینی بای بای👋 میکنی و براش بووووس💋 میفرستی ض ✅هنوزم شیر🍼 منو میخوری و خیلے دوست داری میگی مَمَ. درطول شب 🌃 هم ۲-۳بار بیدار میشی و شیـــر میخوری. (نوش جونت عزیـــــزم) ✅درطول روز همش باهمدیگه بازی میکنیم.. بدو بدو.. دالی... تو میری پشت مبلا منو صدا میکنی میگی ماما.... (قربونت بشم) ✅تو کارای خونہ خیلے دوست داری کمک کنی مثلا هرچی بہت میگم میری میاری. یہ ...
29 خرداد 1395

تاب تاب تاب تاب......

خوشگلک مامان تازگیا عاشق تاب بازی شده.... اولین باری ک منو بابا بردیمت تاب بازی تقریباً 14ماهت بود. اولش نشستی رو تاب و خوشت اومد و آروم تکونت دادیم و خودت همش میگفتی تـــــا تـــــا تاتا . بعدش بابایی یه کم بیشتر هولت داد و تویه دفعه  و گریه کردی بعدش هرکاری کردیم سوار نشدی و میگفتیم بہار سوار تاب میشی تو هم میخندیدی میگفتی نَه..... یه هفته بعد بردیم دوباره گریه کردی و گفتی نَه..... تو خونه سوار کریرت میکردم و تکونت میدادم خوشت میومد و کم کم عادت کردی تا اینکه هفته پیش ک مامان مهناز و دایی ها اینجا بودن باهم بردیمت پارک و دیگه نمیترسیدی و خوشحال بودی و هم تاب کلی سوار شدی هم سرسره و اومدنی هم یه کم گریه کردی ک میگفتی نریم...  ...
28 ارديبهشت 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حس مادرانه می باشد