بهاربهار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

حس مادرانه

حس قشنگ مادری

18ماهگی عزیزدلم...

1395/5/29 1:17
نویسنده : مامان بهار
245 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم، عروسکم، عسلکم، باهربار که تورا درآغوش میگیرم و بوسه بارانت می‌کنم خدارا میلیون‌ها بار شکر می‌کنم که دختر خوشگل و سالم و مهربانی به من داده و واقعاً ازین نعمت بزرگ حیرانم...💕💕💕 عزیزدلم امروز تو ۱۸ماه کامل شدی و این یعنی ۱سال و ۶ماهه که زندگی مارو دگرگون کردی و منو لبریز از عشق مادری کردی و با تو مادر بودن را تجربه کردم... فقط مادرهای خوب می‌دانند که چه حس قشنگیه 💓مادر بودن💓 و همینطور چه حس قشنگیه مادرِ تو💕 بودن... بهــــارمـ ، زندگیـــمـ ، روزها و شبها باتو بودن آرامش بخش قلبمه ...🌅🌃 و چه زیباست حرف زدن‌های شیرینت که مرا تا اوج آسمان می‌برد وقتی به من میگی مامان یا با زبون شیرینت از من درخواستی داری ... واقعا این عشق که به تو و تک تک حرکات و حرفهات دارم وصف ناشدنیست...😍😍😘😘 کوچولوی شیرینم... بهــــارمن ... دیگه ماشاللّه بزرگ شدی قشنگم و خدارو شکر کاملا حرف می‌زنی و خیلی شیرین کلمات رو ادا میکنی و من لذت می‌برم از حرف زدنت... و همش باهات بازی میکنم و حرف میزنم تا لذت ببرم از باتو بودن...🎯 باهم میدویم، توپ⚽ بازی می‌کنیم، بپر بپر میکنیم... قلقلک میدیم همدیگرو... تاب تاب میکنیم... قایم باشک... سوار سه چرخه ت میکنم و حرکت میکنم تو حیاط یا خونه🚴، تورو در آغوش میگیرم و می‌ندازم بالا یا میذارمت رو شونه هام و..... و همه اینها پراز آرامش و لذت برای هردومونه. قربونت بشم دیگه ماشاللّه همه کلمه ها رو میتونی بگی و هرچی میگم بگو‌تو هم میگی و خیلی چیزها رو بلدی... برات فلش کارت عکس حیوانات و پوشاک به بابا گفتم گرفته... اونارو خیلی دوست‌داری و اسم خیلیاشونو بلدی .🐵🐕🐴🐄🐈🐖🐀🐇🐘🐑🐣🐸🐢🐦🐙🐋🐬🐍🐠🐜 عروسکها یا اسباب بازیا و‌یا هرچیزی ک دستت میاد رو میبری قایم میکنی و میای ب من میگی مثلا مداد کوووووو؟؟؟ و یه خنده شیرین هم داری که نشون میده میدونی کجاست و خودت قایمش کردی‌. یا مثلاً میای میگی عروسک کوووو؟؟؟ و میام دنبالت میبینم گذاشتی رو تشک یا تختت که مثلا عروسکم لالا کرده و میخندی.... واااای که عاشق خنده هاتم کوچولوی شیرینم. عسلم😉😉 همه دوستت دارن مامان مهناز و بابابزرگ و دایی‌هات هم خیلی دوست داذن و تند تند دلشون تنگ میشه برات و هردفعه که میان برات اسباب بازی میگیرن و هرکاری میکنن که تو خوشحال بشی. باهات بازی میکنن و تو هم زود بهشون عادت میکنی. آقا و عزیز هم همینطور تورو خیلی دوست دارن. و همینطور عموها و عمه ها و زن عموها... بعضیا به من میگن انقدر لوسش نکن . هی وسایل خونتو نده بازی کنه، خراب میشه. انقدر نذار وابسته ت بشه ولی من همچنان مطمئنم که راه درستی میرم و تو تا یه سنی حدود۶سال باید آزادانه بازی کنی و هرچیزی که امن باشه برات رو تجربه کنی. و آخه مگه تو هم بجز من کی رو داری؟؟؟ که همیشه پیشتم. بابایی هم که اگه بتونه روزها میاد میبینتت و شبها هم دیروقت میاد. دیگه زمان زیادی نمیتونه با تو باشه. اما من که با توهستم دوست دارم بیشتر وقتم رو با تو بگذرونم و بهت محبت کنم که از عشق مادری برات کم نذارم و سیراب بشی و سعی می‌کنم کاملاً باحوصله تمام باهات رفتار کنم. و خواسته هات رو برآورده کنم... اینکه به من وابسته هستی ناراحتم نمیکنه و خوشحالم که منو دپست داری... البته بگم من دوست نداذم تورو لوس و وابسته تربیت کنم اما این چیزها الان اقتضای سن توئه که شلوغ کنی و شیطونی کنی و همه چیز رو(بجز چیزای خطرناک) تجربه کنی و بازی کنی و من این حق رو ازت نخواهم گرفت. در آخر از خدا میخوام کمکم کنه بتونم مادر خیلی خوبی برای تو و همسرخوبی برای پدرت و دختر و خواهر خوبی برای پدروملدر و برادرهام باشم.... عزیزمـ بزرگترین آرزوم و خواسته م از خدا سلامتی و تندرستی و شادابی و خوشبختی توئه... امیدوارم روزی که بزرگ شدی و این دلنوشته های منو میخونی همه اینها رو داشته باشی و من به بزرگترین آرزوم رسیده باشم. 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حس مادرانه می باشد