بهاربهار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

حس مادرانه

حس قشنگ مادری

15ماهگی بَہارِ نــــــازم

1395/2/28 15:44
نویسنده : مامان بهار
173 بازدید
اشتراک گذاری

سلامـ عشــــــقم. دختر قشنگ مامان. خوشگلکم امروز 15ماهت تموم شد. چقدر روزگار باتو بہتره برام. چقدر شیرینی دارے. چقدر آرامش میگیرم ازت. دختر قشنگم همچنان روز بہ روز ماشاللّه شیطون تر میشے و شیرین تر. تازگیا دیگه پیش هیچکس نمیمونی بجز بابا و فقط میخوای منم پیشت باشم و میچسبی بہ من و حتی بابایی هم که میخواد ببرتت بیرون وقتی میخواے بامن باے باے کنے گریه میکنی و با دست اشاره میکنی که بیا بیا... ای جان قربونت بشم ک وقتی این کارو میکنی قند تو دلم آب میشه که البته باباتم محل نمیذاره و تنهایی میبرتت!!! و دیگه تو هم بیخیال میشی!!!:-):-)

عزیــــــزمـ الان دیگہ همه چیز رو خوب میفهمے و هرچی میگم زود یاد میگیرے . باهوش مامان

مثلاً میگم شیرین مامان کیه؟؟؟؟ تو هم میگی: مَمَ.    !!!!

(قربونت بشم) عسل مامان کیه؟ مَمَ....... عشق مامان کیــــــه ؟؟؟ مَمَ و...............

 

همه اعضای بدن و صورتت رو بلدی. و نشون میدی.... دست پا شکم. مو. چشم. دماغ. دندون. چونه. گوش. .... النگو و گوشوارتم میشناسی و نشون میدی.

 

حیوانات هم گاو و بَبَئی و اسب و میمون و کلاغ و مگس و مورچه و ... رو بلدی و مثلا میگم گاو چی میگه؟ میگی ماااااا. بَبَئی چی میگه؟؟؟ بَ

اسب هم وقتی میگم دستتو تکون میدی یعنی پپیتیکو پیتیکو

 

عسل مامان عاشق آب بازیه و همش یه چیزی رو ب من میدی و میگه آبَ... بعد ک آب دادم بهت میریزی زمین یا میریزی تو یه چیز دیگه.

از آب بیشتر عاشق چایی هستی و وقتی چای میبینی زود دستتو تکون میدی ک یعنی میخوای سردش کنی و همزمان فوت میکنی و گیر میدی ک چای بدم بهت.

 

بعضی وقتها میری پشت مبلا قایم میشی و بعد بلند میگی: مــــــامــــــا....... منم میگم جــــــان و تو میخندی و دوباره میگی.

 

وقتی تلفن زنگ میزنه یا گوشیم زنگ میزنه یا اس میاد تو زود میگی بابا بابا.... و میاری میدی ب من.

عکس باباتو روزا نشون میدی و میگی بابا بابا و با دست میگی بیا بیا

 

 تا الان چیزایی کہ میتونی بگی:  «بابا». «ماما». «دَدَ». «پا». «در» . «تا» ب حموم میگی «حَم». ب اسب میگی «اَ» . ب گاو میگی «ما» .

ب دست میگی «دَ» 

خلاصه همش شیرین بازی درمیاری و من عشق میکنم باهات.

همش خونه و آشپزخونه رو بهم میریزی و من بیشتر مواقع وقتی تو بیداری نمیتونم کارامو انجام بدم و وقتی خوابی انجام میدم. وقتی بیداری بیشتر وقتمو با تو میگذرونم. و برات غذا میپزم و بهت غذا میدم با کلی بدبختی!!!  البته تو خداروشکر بدغذا نیستی امّا چون ماشاللّه شیطونی یه جانمیشینی غذا بخوری و من باید سرتو با یه چیزی گرم کنم تا بخوری. البته اگخه گشنت باشه میشینی رو زیراندازت و قشنگ میخوری ولی زود بلند میشی ولی من نمیام دتبالت هی بذارم دعنت سعی میکنم تورو بشونم به جا و حواستو با کارتون یا آهنگای بچه گونه ت گرم کنم و بهت غذا بدم. برات چند سریه سمنو میپزم و صبحانه یا عصرانه بهت میدم. چون خیلییی مقویه. حریره بادوم برات درست میکنم بیشتره صبحانه ها. ناهار برات بیشتر انواع سوپ و آش درست میکنم ک خدارو شکر دوست داری بعضی وقتها انواع کوکو ک همه چیز داخلش میریزم ک مقوی بشه. عصرونه هم دوباره همون غذای ظهرت رو برات گرم میکنم میدم. خرما و سمنو و کنجد و بیسکوییت و سیب و موز میدم بهت.. شام هم بیشتر برنج و خورشت ک گوشتشو ریز ریز میکنم و قاطی برنج و خورش میکنم بهت میدم. در ضمن آبکوشت هم خیلی دوست دلری. من دوتکه گوشتشو با قیچی ریز میکنم و تو یه کم آب و یه کم سیبزمینی باهم مخلوط میکنم و میدم میخوری.

 

خدایا ازت ممنونم بخاطــــــر بھــــــارِ عزیــــــزمـ ک ب من دادی خدایا خواهش میکنم همیشه مواظبش باش و کمک کن عاقبت بخیر بشه و خوشبخت بشه و عمر طولانی و باعزت و سلامتی داشته باشه و همیشه سالم و خوشبخت و خوشگل باشه!!

خدایا ب همه اونهایی ک بچه ندارن و دلشون بچه میخواد بچه های سالم و صالح عطاکن هرچه زودتر  و کمک کن همه بچه ها همیشه سالم و خوشبخت زیر سایه ی پدر مادرشون زندگی شادی داشته باشن....

آمین یا رب العالمین...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حس مادرانه می باشد