دندون درآوردن و تب و مریضی عزیزدلم

بهار قشنگم عزیزدلم ... 11دی عروسی عمو.مهدی بود و تو از همون روز تب خیلی زیادی کردی و من واقعاً تو عروسی نفهمیدم چطوری گذشت چون تو تب داشتی و همش گریه میکردی و با لباس مجلسی هم شیر دادن برام سخت بود. خلاصه از اون روز مریض شدی و دوبار بردیمت دکتر. یه هفته بعد منم ب شدت مریض شدم و تو هم مریضیت اوج گرفت و مامان مهناز اومد 4روز پیشمون موند و خیلی کمک کرد چون من واقعاً نمیتونستم کاری انجام بدم . خلاصه بعد از دوهفته ک از عروسی گذشت یه کم بهتر شدیم و الان دیگه تقریباً خوب شدیم فقط یه کم سرفه میکنیم. هفته پیش دیدم دحتر عزیزم ک حالشم زیاد خوب نیست دوتا دندون بالاییش درومده البته جالب اینجاست که دوتا دندونای جلوییت درنیومده و دوتا دندونای دومت درومده وسطش خالیه فعلاً.......!

دختر خوشگل و عزیز و شیطونم وقتی مریض بودی دیگه نمیرفتی آشپزخونه و کابینت ها رو بهم بریزی دیگه شیطونی نمیکردیو بیحال بودی و ما خیلی غصه میخوردیم. اما خداروشکر الان که بهتر شدی دوباره شلوغ میکنیو همه جا رو بهم میریزی.... وقتی مریض بودی خیلی ناراحت بودیم مخصوصاً منو بابایی و مامان مهناز و بابابزرگ. نمیدونی چقدر دیدن مریضی و بیحالیت برای ما سخت بود. بعد ازینکه خوب شدی خیلی لاغر شدی و دیگه مقل قبل توپول نیستی و من خیلی دلم میسوزه و ناراحتتم. دختر توپول من چرا لاغر شده.

تو این دوسه هفته زیاد غذا نمیخوردی و مریضی و دندون درآوردنت باعث لاغریت شد.

عزیزدلم خیلی دوست دارم و روزها با تو لذت زندگی رو میبرم و باهات بازی میکنم.