عشق بازی با بهارم •••

دخملکم. خوشگلکم. چقدر حضور تو توی خونمون آرامش بخشه. چقدر زندگی کنار تو شیرین تره. چقدر تو خوب و مهربونی. چقدر ما دوستت داریم. این روزها بهار کلا خیلی شیطون و البته شیرین تر شده نزدیکه دوماهه ک از مبل و میز و صندلی میگیری و بلند میشی و روز ب روز هم پیشرفتت بیشتر میشه. الان دیگه وقتی از مبل میگیری آروم راه میری و برای خودت صدا درمیاری. همه جای خونه رو بهم میریزی. یه گلدون بزرگ داریم ک تو هی میرفتی ازش میگرفتی و وایمیستادی و خاکش رو با دستت میریختی زمین دیگه منو خسته کرده بودی تا میدیدی من حواسم نیست میدویدی سمت گلدون. منم جاشو عوض کردم ک تو دیگه دستت نمیرسه چون پشت مبلاست. جلوی میز تلوزیون وایمیستی و با دستات محکم میکوبونی ب میز و صدا درمیاری و دیویدی و وسایلای داخل میز رو میریزی بیرون و با سیم هاش بازی میکنی ک خیلی خطرناکه و من همش باید مواظب باشم نری اونجا. تازگیا هم یاد گرفتی تو آشپزخونه کابینت ها رو باز میکنی. قبلا فقط کشوهارو باز میکردی ک من از ترس اینکه خدایی نکرده دستت بمونه لای کشوها همرو چسب زدم. اما الان دیگه کابینت ها رو تازه داری باز میکنی. حتی چسبی ک ب کالینت ها میزنم رو هم میکنی....!! شیطون... خلاصه هرجا من میرم چهاردست و پا میدوی دنبالم و اونجا با وسایلا بازی میکنی و بهم میریزی عزیزم. چقدر قشنگ بازی میکنی چقدر تو خوبی دخترم. وقتی بابایی شب میاد میخواد شام بخوره تو همش میخوای سفره رو بهم بریزی وقتی میارم اصلا نمیذاری ما چای بخوریم و باید حتما کمی هم ب تو بدم و خلاصه با همه شیطونیات ما عاشقتیم و ب همه کارات میخندیم و لذت میبریم و خدارا شاکریم بخاطر هدیه قشنگی که به ما داده. صداهایی ک الان از خودت درمیاری. دَدَ دَدَ و بابا بابا و اَدَ و بعضی وقتها هم آاِاُ میگی و انگار داری با ما حرف میزنی. قربونت برم عزیزم. عاشقتم.