عشق دختر و پدری
خب عزیزکم یه کم از تو و پدرت بنویسم. پدرت که هرچی بگم چقدر تورو دوست دارم کم گفتم. عاشقته. همه فکر و ذکرش تویی. همه چیزای خوب برات میگیره. انقدر باتو بازی کرده که تو هم خیلی دوسش داری و وقتی بابایی رو میبینی خوشحال میشی و میخندی و خودتو از بغل من پرت میکنی بغل بابایی و از بغل بابایی اون لحظه اصلا بغل من نمیای و روتو برمیگردونی.... وقتی بغل بابایی هستی همش منو نگاه میکنی و میخندی. توکه دختر خوش خنده و همیشه خنده رویی. بابایی در طول روز چندبار زنگ میزنه خونه و حال تورو میپرسه و بیشتر موقع ها میاد خونه ظهرها تا تورو ببینه و باهات بازی کنه. خلاصه هم تو بابایی رو خیلی دوست داری و هم بابایی تورو خیلیدوست داره. یه کم کارش طوریه ک زیاد نمیتونه مارو بیرون ببره اما خب این ب معنی این نیست ک ب فکر تو نیست......... دخترکم امیدوارم همیشه سایه پدرت بالای سرت باشه چون اون برای تو بهترین پدر دنیاست و واقعا از جون و دل برات مایه میذاره.